تمام دیروز نگاه خواهر 1 دردورهمی که خانه برادر3 داشتیم رویم سنگینی می کرد! انگار با نگاهش تحقیر میشدم، انگار با نگاهش به من می گفت چطور با آن مصیبت دو روز قبل تو همچنان سرپایی و می خندی و حرف می زنی
نه هر جور که فکرش را می کنم تحقیر بود توی نگاهش.
اما من چقدر پوستم کلفت شده است قبل ترها هفت لایه درون خودم فرو می رفنم اما حالا عادی ام و این یعنی خوب دارم نقش بازی می کنم!
انگار تمام آن صحنه ها،ناسزاها و شده زخم. زخم روی زخم در تمام این هشت سال و این همه قطر پوستم را زیاد کرده و پوستم کلفت شده!
من همان گرگ دهن آلوده یوسف ندریده ای هستم که پوستم کلفت شده است!
درباره این سایت